آفتاب عشق

نمیدونم چرا یهو آمدم اینجا بنویسمـ

حالم خوب نیست محمدرضا 

نمیدونم واقعا این شکوفه اونی نیست که ارزوش رو داشتم محمدرضا زندگی ای که توش عشق نباشه انگیزه نباشه هدف نباسه زندگی نیس محمدرضا خوب نیستم داغون تر از چیزی که فکر کنی 

آفتاب عشق...

بعد از شش سال باهات چت کردم از ساعت ده شب تا چهار صبح چه قدر خاطره ها رو زنده کردیم هنوز کینه ای بودی و هنوز هم باعث بانی تمام اتفاق ها رو من میدونستی شاید باشم نمیدونم  محمدرضا واقعا کاری کردی که هیچ آفتاب عشق...

من فراموش نکردم اون شب تاسوعا عاشورا تو اون هتل رو که چه قدر سخت گذشت؟

آفتاب عشق...

محمدرضا دلم برات تنگ شده خیلی از نوع شدیدش 

لعنت به زندگی

آفتاب عشق...

امروز خیلی روز بدی بود ... کلی اتفاق های بد افتاد 

یکیش اینکه فهمیدم تو این دنیا خیلی تنهام ،تنهاتر از چیزی که فکرش رو میکردم من حتی یه دوست ندارم حتی یه دوست که بشه اسمش رو گذاشت رفیق خیلی سخته بدونی تو این دنیای به این بزرگی حتی یه رفیق نداری 

آفتاب عشق...